دکتر فرانکل یکی از بزرگترین روانشناسان در زمان هیتلر به اردوگاه کار اجباری رفت و تجربه های خیلی گران قیمتی ب دست آورد. و با هدف و امیدی که به زندگی داشت تونست زنده بمونه و به اتاق گاز نرفت و مثل بقیه بی ارزش نمرد و تبدیل به صابون نشد. جریان اینطوری شروع شد که فرانکل همراه بقیه آدم ها تو واگن قطار بود اتاقی 50 متری که حدود100 نفر آدم رو توش جا داده بودند دیگ تصور کنین چقد شرایط سخته! فرانکل و امثالش اونجا بودن کسانی که مرفح ترین ها بودن و حالا. بگذریم این دوران رو به اتمام بود و جنگ رو به اتمام بود و عقب ن.

ین روزا آدم جرات نداره با یکی درد و دل کنه. مامان خانم شکست نفسی میکنه میگه نه مامان گشنته فکر میکنی خوشمزه شده.

Songs, different kind of philosophies and friends are in this website. Take a look if you want to or just leave. Subscribe to my blog! L i f e abc.